فقط عشق به او.... اگر یادتان بود و باران گرفت، دعایی به حال بیابان کنید..... چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:, :: 18:2 :: نويسنده : اشناست
دو درویش که مراحلی از سیر و سلوک را گذرانده بودند و از جایی به جای دیگر سفر می کردند، سر راه خود دختری را دیدند در کنار رودخانه ایستاده بود و تردید داشت از آن بگذرد. وقتی آن دو نزدیک رودخانه رسیدند دخترک از آن ها تقاضای کمک کرد. یکی از آنها بی درنگ دخترک رابرداشت و از رودخانه گذراند. دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, :: 16:30 :: نويسنده : اشناست
معذرت خواهی همیشه به این معنا نیست که تو اشتباه کردی و حق با یکی دیگه است.
معذرت خواهی یعنی اون رابطه بیشتر از غرورت برات ارزش داره.
دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, :: 16:14 :: نويسنده : اشناست
دعا لاستیک یدک نیست که هرگاه مشکل داشتی از ان استفاده کنی
بلکه فرمان است که راه به راه درست هدایت می کند.
می دونی چرا شیشیه جلوی ماشین انقدر بزرگه ولی آینه عقب انقدر کوچیکه؟
چون گذشته به اندازه آینده اهمیت نداره. بنابراین همیشه به جلو نگاه کن و ادامه بده.دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره
ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه
تمام چیزها در زندگی موقتی هستند. اگر خوب پیش می ره ازش لذت ببر، برای همیشه دوام نخواهند داشت. اگر بد پیش می ره نگران نباش،
برای همیشه دوام نخواهند داشت
دوستهای قدیمی طلا هستند! دوستان جدید الماس.
اگر یک الماس به دست آوردی طلا را فراموش نکن چون برای نگه داشتن الماس
همیشه به پایه طلا نیاز داری.
اغلب وقتی امیدت رو از دست می دی و فکر می کنی که این آخر خطه ،
خدا از بالا بهت لبخند می زنه و میگه: آرام باش عزیزم ، این فقط یک پیچه نه پایان
وقتی خدا مشکلات تو رو حل می کنه تو به توانایی های او ایمان داری.
وقتی خدا مشکلاتت رو حل نمی کنه او به توانایی های تو ایمان داره
شخص نابینایی از سنت آنتونی پرسید: ممکنه چیزی بدتر از از دست دادن بینایی باشه؟
او جواب داد: بله، از دست دادن بصیرت.
وقتی شما برای دیگران دعا می کنید، خدا می شنود و آنها را اجابت می کند
و بعضی و قتها که شما شاد و خوشحال هستید یادتان باشد که کسی برای شما دعا کرده است
نگرانی مشکلات فردا را دور نمی کند بلکه تنها آرامش امروز را دور می کند. شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 10:43 :: نويسنده : اشناست
روزی گدایی به دیدن درویشی رفت و دید که او بر روی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طناب هایش به گل میخ های طلایی گره خورده اند، نشسته است. شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 10:42 :: نويسنده : اشناست
کاش می دیدم چیست شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 10:40 :: نويسنده : اشناست
به خاطر سه چیز هیچگاه کسی را مسخره نکنید : شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 10:35 :: نويسنده : اشناست
خــــدا تنها روزنه امیدی است كه هیچگاه بسته نمی شود،
تنها كسی است كه با دهان بسته هم می توان صدایش كرد،
با پای شكسته هم می توان سراغش رفت،
تنها خریداریست كه اجناس شكسته را بهتر برمی دارد،
تنها كسی است كه وقتی همه رفتند می ماند،
وقتی همه پشت كردند آغوش می گشاید،
وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت می شود
و تنها سلطانی است كه دلش با بخشیدن آرام می گیرد نه با تنبیه كردن.
خـــــــــــدا را برایتان آرزو دارم...
شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 10:34 :: نويسنده : اشناست
جانی کوچولو با پدر و مادر و خواهرش سالی برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگ رفته بودن به مزرعه. مادربزرگ یه تیرکمون به جانی داد تا باهاش بازی کنه. موقع بازی جانی به اشتباه یه تیر به سمت اردک خونگی مادربزرگش پرت کرد که به سرش خورد و اونو کشت .
جانی وحشت زده شد...لاشه رو برداشت و برد پشت هیزمها قایم کرد. وقتی سرشو بلند کرد دید که خواهرش همه چیزو ... دیده ... ولی حرفی نزد. مادربزرگ به سالی گفت توی شستن ظرفها کمکم کن ولی سالی گفت: مامان بزرگ جانی بهم گفته که میخواد تو کارای آشپزخونه کمک کنه و زیر لبی به جانی گفت: اردکه رو یادت میاد؟ جانی ظرفا رو شست . بعد از ظهر اون روز پدربزرگ گفت که میخواد بچه ها رو ببره ماهیگیری ولی مادربزرگ گفت : متاسفانه من برای درست کردن شام به کمک سالی احتیاج دارم سالی لبخندی زد و گفت:نگران نباشید چونکه جانی به من گفته میخواد کمک کنه و زیر لبی به جانی گفت: اردکه رو یادت میاد؟... اون روز سالی رفت ماهیگیری و جانی تو درست کردن شام کمک کرد. چند روزی به همین منوال گذشت و جانی مجبور بود علاوه بر کارای خودش کارای سالی رو هم انجام بده. تا اینکه نتونست تحمل کنه و رفت پیش مادربزرگش و همه چیز رو بهش اعتراف کرد. مادربزرگ لبخندی زد و اونو در آغوش گرفت و گفت: عزیزدلم میدونم چی شده. من اون موقع کنارپنجره بودم و همه چیزو دیدم اما چون خیلی دوستت دارم بخشیدمت. من فقط میخواستم ببینم تا کی میخوای به سالی اجازه بدی به خاطر یه اشتباه تو رو در خدمت خودش بگیره!
گذشته شما هرچی که باشه، هرکاری که کرده باشید.. هرکاری که شیطان دایم اون رو به رختون میکشه ( دروغ، تقلب، ترس، عادتهای بد، نفرت، عصبانیت، تلخی و...) هرچی که هست...
باید بدونید که خدا کنار پنجره ایستاه بوده و همه چیز رو دیده. همه زندگیتون، همه کاراتون رو دیده. اون میخواد که شما بدونید که دوستتون داره و شما رو بخشیده... فقط میخواد ببینه تا کی به شیطان اجازه میدید به خاطر این کارا شما رو در خدمت بگیره!
بهترین چیز درباره خدا اینه که هر وقت ازش طلب بخشایش میکنید نه تنها میبخشه بلکه فراموش هم میکنه. همیشه به خاطر داشته باشید: آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
نويسندگان |
|||
![]() |